نتایج جستجو برای عبارت :

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجر صبریست کز آن
 
نویسنده : اشکان ارشادی 
این خبر فوری با لحنی طنزآلود بیان میشه. 
اینترنت موبایلی وصل شد. امروز  هشتم آذر ماه  نود و هشت ۱۳۹۸ 
من اینستا و... ندارم تنها وب دارم ولی به افتخار بچه‌های « کرمانشاه و کردستان » که تا الان صبور بودند تا اینترنت وصل بشه! یه پیاله غزل « حافظ » مرتبط با اتصال نت میزنیم تو رگ !!!!
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
                                           واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند  « بهمون نت دادن »
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کر
منو نجات بده التماست میکنم ...
این حرفهارو توی دفترم نمیتونم بنویسم 
واصلا نمیخوام ناشکری کنم 
خودتم میدونی من چقد قدردان موهبت هات هستم 
ولی بیا و نجاتم بده از این هر روز فروریختن امید هام 
من نمیخوام این شکلی زندگی کنم 
نمیتونم این حرفارو به هیچ کسی تو این عالم بزنم 
منو نجات بده رفیق دیرینه 
منو نجات بده مهربونترین 
منو نجات بده خالق
منو نجاتم بده 
فقط تویی که اشکامو میبینی ، بغضمو میفهمی ؛ لرزش چونمو تو این نیمه شب حس میکنی فقط تویی 
نجا
 
نویسنده : اشکان ارشادی 
این خبر فوری با لحنی طنزآلود بیان میشه. 
اینترنت موبایلی وصل شد. امروز  هشتم آذر ماه  نود و هشت ۱۳۹۸ 
من اینستا و... ندارم تنها وب دارم ولی به افتخار بچه‌های « کرمانشاه و کردستان » که تا الان صبور بودند تا اینترنت وصل بشه! یه پیاله غزل « حافظ » مرتبط با اتصال نت میزنیم تو رگ !!!!
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
                      واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند  « بهمون نت دادن »
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
               
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردندباده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمالکه در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
ادامه مطلب
 
 
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادندچه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادندقدر این سحر ها را بدانیدیک فضای معنوی و یک سفره معنوی پهن شده تا برای آخرت ذخیره کنیمدر این ماه شیطان در غل و زنجیر استماه مبارک رمضانالذی انزلت فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقانالتماس دعا داریم در این سحرهای نورانی برای شفاء مریض ها . رفع بلاها و بیماری ها و آمرزش اموات.و گشایش امور.دوش مرغی به صبح م
برای اولین بار الان،این موقع صبح دارم معنی این شعر رو می فهممم،چه قدر عجیب
 
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بد
دوش وقت سحر از سکته نجاتم دادند...
واندر آن ظلمت شب، آب هویجم دادند..
 
بیخود از فشفشهء پرتو وای فای کردند
تازه از غار تلگرام  نجاتم دادند
 
چه مبارک سحری بود و چه لاونده شبی
آن شب سرد،که این ویبره به جانم دادند
 
بعد از این  روی من و آینه ی وصف الکس
که در آلمان خبر از جلوه وصلم  دادند
 
من اگر کام روا گشتم و تویوتاسوار چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
 
هاتف آنروز به من مژده این وصلت  داد
که بدان جور و جفا  صبر و ثباتم دادند
 
این همه شهد و
سلام:)
کتاب"جنگی که بالاخره نجاتم داد رو تموم کردم:)
جلد دومِ کتاب:"جنگی که نجاتم داد"
خیییلییی خوشگلهههه...توصیه می شه بخونیدش:)
ماجرای کلی جلد اول(جنگی که نجاتم داد):
آدا دختر بچه ی 11_12 ساله ایه که از بچگی پاچنبری بوده...یعنی مچ پاش جوری چرخیده بود که رویه ی پاش عقب بود و کف پاش به سمت بالا... مادرش خیلی اذیتش میکنه و هی بهش میگه تو هیولایی با این پای زشتت و...
وقتی جنگ جهانی دوم شروع میشه آدا با برادرش جِیمی فرار میکنن و به یکی از شهر های اطراف به عنو
سلام:)
کتاب"جنگی که بالاخره نجاتم داد رو تموم کردم:)
جلد دومِ کتاب:"جنگی که نجاتم داد"
خیییلییی خوشگلهههه...توصیه می شه بخونیدش:)
ماجرای کلی جلد اول(جنگی که نجاتم داد):
آدا دختر بچه ی 11_12 ساله ایه که از بچگی پاچنبری بوده...یعنی مچ پاش جوری چرخیده بود که رویه ی پاش عقب بود و کف پاش به سمت بالا... مادرش خیلی اذیتش میکنه و هی بهش میگه تو هیولایی با این پای زشتت و...
وقتی جنگ جهانی دوم شروع میشه آدا با برادرش جِیمی فرار میکنن و به یکی از شهر های اطراف به عنو
رایمون یعقوبی نجاتم بده
دانلود آهنگ رایمون یعقوبی نجاتم بده
همینک با ما باشید با آهنگ جدید رایمون یعقوبی به نام نجاتم بده با دو کیفیت 320 و 128 MP3
Download New Single Track By : Raymon Yaghoubi – Nejatam Bede With Text And Direct Links
رسم تو ای دلربا کشتن و دل بردن از
چون که دل میبری چاره چه جز مردن است
ادامه مطلب
زدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب #یاعلی می‌گفتم تا نجاتم دهد. 
 
با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد #امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان #حیدری‌اش نجاتم داد!
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe
https://t.me/dastanhaye_mamnooe
 
ادامه مطلب
کتاب : غزل هایی با مفاهیم زندگی
کتاب ، نویسنده فاضل نظری

بریده کتاب:

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد

آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم

به پریشانى گیسوى تو سوگند نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند

تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من

مثل زخمى که لبش باز به لبخند نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند

بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد
پسرک که دغدغه نان شب  داشت،با غصه به خواب رفت.صبح، نیم خیز روی تخت نشست و چندین دقیقه به خوابی که دم صبح دیده بود فکر می کرد.با خودش می گفت چه کرده است که اینچنین زکاتش دادند؟؟مستحق بود؟؟هرگز،گوهر ذاتی داشت؟هرگز.وحشیِ دشتِ معاصی را/ دو روزی سر دهید/ تا کجا خواهد رمید؟/ آخر، شکارِ رحمت است!


با خودش زمزمه می کرد دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند،واندر آن ظلمت شب آب حیانم دادند،بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند،باده از جام تجلی صفاتم دادند..
جام تجلی
برای اخرین بار هشدار می دهم اگر از رفتن از تو نجاتم ندهی  در یک قایق سرگردان سر سپرده به اب خواهم رفت و زیر خروار ها ماهی یخ زده با چشمانی که گمان می کنند دانه های برف را دیده اند گم و گور خواهم شد می دانی از بوی تعفن ماهی ها و سرمای برفی که هر دو نمی دانیم تا کی خواهد بارید امیدی به زنده ماندن شاید باشد اگر از انبوه هزاران صدایی که نامم را فریاد می کشند با تمامی وجودت نامم را با نام خودت صدا بزنی کمی هم که گریه کنی من مگر بی وجود باشم غمت را بشنوم
سکوتم را نمی بینینگاهم رانمی خوانیتواز احساس من ای دلبرای زیباچه می فهمی؟ چه می دانی. ؟دلم اکنون پراز ترس وهراس استنمازم رانیازم رادعایم راچه می فهمی.؟چه می دانی؟ بیا دل راخدایی کنبیا دل راخدایی کنتماشا کن تماشا کنتواکنون پشت این درب مدرنیسموگرداگرد این شهرتمدندگرنیست اثر ازمهرخ ومجنون ولیلاومی دانم نمی بینی تو غمهای نهانی راومی دانم نمی فهمی تورنج زندگانی رانجاتم ده نجاتم ده بگرد اینک وپیداکن مرازندانی بند بلاقربانی شهرخطا راره
هوای عشقت ، به سرمنگاه توست ، در نظرمببین که آواره شدمکوی به کو ، در سفرمبده نجاتم ای صنماسیر و در بند تنمبگو چگونه پر زنمکه سر به جنت بزنمرانده مرا ، گناه منتو می شوی پناهمپس از همه جدال هاتو می شوی گواهمبه سان عشق اولین که در ازل ، شناختمبه عشق میرسم به توزمانه بی خود شدنم
آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماق
که شاید آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
 
نجاتم بده!
در من هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد…
 
 
از : لیلا کردبچه
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
مغازی،واقدی،جلد دوم
مینویسد
در غزوه تبوک افرادی پیامبر را تنها گذاشتند
که پیامبر در موردشان فرمود
رهایش کنید،اگر در آنان خیری باشد خدا آنان را به ما بازمی‌گرداند والا همان بهتر که که بامانباشدوخدا شماراازشرآنهاراحت ساخته است
آیا اینان صحابی نبودند؟
اگر من بخواهم به عمل اینان اقتدا کنم_طبق نظر اهل سقیفه که میگویند از هر کدام از صحابه که پیروی کنیم درست است و اهل نجات هستیم_پیامبر
با سلام عزیزان خواننده که به احتمال زیاد بیشتر آنها با تشویق من آمده اند نه به میل خودشان 
امروز بعد از مدتها تصمیم گرفتم دوباره مطلبی بنویسم که احتمالاٌ ، کمی یا بیش تکراری ولی مانند فیلمهای فارسی همچنان مورد توجه اقشار مختلف از هر نظر سن تفکر ایدئولوژی و....
مدتها بود که می گفتند بی خبری خوش خبری است بعبارتی تا انسان از آینده دردناک خود با خبر نباشد کمتر درد می کشد ؟مثلا مسئولین محترم فرهنگی ناگهان تصمیم گرفتند جهت حلال شدن حقوق شان بعد از
عاقا این اون موقع ها سر از باسن تشخیص نمیداد
بچه انقدر ..نمک
موزیسین
خواننده
یا بسم ا...
پی نوشت1:کرمم گرفته برم بهش کرم بریزم
پی نوشت2:دیگه افسرده نیستم گویا خدا نجاتم داده
پی نوشت3:هیچوقت فکر نمی کردم اینطور کشف هایی انقدر هیجان انگیز باشه
پی نوشت4:خداوند مرا ببخشاید
نام وبتون : #نجاتم_بده (#bts) ژانر: #فانتزی ، #دراموضعیت: #در_حال_انتشارخلاصه: جین تازه از آمریکا برگشته و در راه خانه نامجون دوست دوران نوجوانی اش را می‌بیند و روز بعد کنجکاو میشه و میره دیدنش... ❌ترجمه از کانال ما نیست

ادامه مطلب
به وقت پایان سال نود و هفت 
به رسم هر سال که این روزها برای خودم مینویسم از سالی که گذشت ...
اما اینبار شاید غمگین تر از گذشته ...
یک غزاله ام... پر از فکر و خیال و غم و اضطراب ... به قول مه تاب :" دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت "
دغدغه ی همه چیزم را دارم ... درگیر آدم هایی شده ام که آرامش ام را از من ربوده اند ... من هیچوقت حسود نبوده ام ، نیستم ... ولی آسودگیشان برایم یک حسرت است ...حالم را بهم ریخته اند ... دغدغه هایم را زیاد کرده اند ...
این روز ها فاصله ی اشک و
قسمت ها را در کانال تلگرام بخوانید
 
نام وبتون : #نجاتم_بده (#bts)ژانر: #فانتزی ، #دراموضعیت: #در_حال_انتشارخلاصه: جین تازه از آمریکا برگشته و در راه خانه نامجون دوست دوران نوجوانی اش را می‌بیند و روز بعد کنجکاو میشه و میره دیدنش...❌ترجمه از کانال ما نیست
 
ادامه مطلب
کتاب باید كسی از میان ما به كشتن كتاب برخیزدشاعر: فرهاد وفایی

چشم هایششروع ویرانیو من آن دورترین شهر زیر آوارمکه هیچ ، هیچ ، هیچامیدِ نجاتم نیست
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
داشتم به یه این فکر میکردم که اگه منم کرونا بگیرم و از اونایی باشم که حالم وخیم بشه و ببرنم بخش مراقبت های ویژه و بعد تلاش دکترا برا نجاتم فایده نداشته باشه . ...
این کرونا خیلی بدی ها داشته.
ولی یکی از خوبی هاش اینه که یه مقدار به مردن فکر میکنیم.
چیزی که همیشه بوده و هست. ولی یادمون رفته که هست و خیلی هم نزدیکه .
داشتم فکر میکردم که من وصیت نامه ندارم. واگه بخوام بنویسم چی مینویسم؟
با چه حالی رسانده ام خود رابه محرم به بزم یا زهراالسلام علیک یا مظلوم
السلام علیک یا مولا
در فراق امام خوبی ها
پای روضه همیشه بی تابم
روز روشن تو را نمی بینم
در فراقت چگونه می خوابم
گریه با من نبود می مردم
اشک روضه مرا نجاتم داد
اربعین سال قبل آقا
اشک روضه مرا براتم داد
شب اول بیا و طوفان کن
بعد سقا چگونه بلوا شد
با زبان رقیه می خوانی
سر یک گوشواره دعوا شد
...
دختر حرمله چه مغرور است
به من از روی بام دف تکان می داد
او خبردار شده یتیم شدم
پدرش را به
اقدس خالمه!
پنج ماه و نوزده روز و هشت ساعت از من بزرگتره.
اما رفتاراش خلاف اینه ومعتقده من ننه بزرگ باباشم!
شب هایی که پیش همیم کلی چرت وپرت میگیم ومیخندیم.
دست پختش افتضاحه!
چند روز پیش برامون کشک بادمجون درست کرد ، بگذریم از بادمجون های سوخته اش روغن موجود تو غذاش پتانسیل
اینو داشت توش شنا کنی !
ما هم خواستیم همین کارو کنیم منتهی شنابلدنبودیم که هیچ غریق نجاتم نداشتیم!
همینقدر بی امکانات..
ادامه مطلب
اما من طعم تلخ خال گونه ات را نچشیدم. آن لجاجت زنانه ای که سلول به سلول تنت را در آغوش گرفته است باید با دست های من زدوده شود...
اصلا من بلاگردانت بشوم، قربانت بشوم، خال روی تنت بشوم...
خوب است؟
با من حرف بزن، با من ترشی مکن. اصلا این یک دستور است. با من خوب باش، لطفا...
+نمیدونم کی میخوام از این خزعبلات دست بردارم. جالبیش اینه هیچ شخص شخیصی در زندگی من نیست ولی وقتی خرفت میشم این جور متن ها میاد به ذهنم. بر من ببخشید...
+خدایا این خرفتی ریشه دوانده تو ج
یک سال پیش بهم گفت مسعود من آخرین امیدتم ولی مادر جان من امیدم به شماست
این روزها واقعا مرگ رو نزدیک خودم حس میکنم
مادرجان سی و پنج روز سخت رو در پیش دارم خودت کمکم کن
مادر جان من هر چه قدر هم که بد بشم باز هم ته وجودم عشق به شما جریان داره و همین عشق نجاتم میده
ملتی که بانوانش در صف مقدم برای پیشبرد مقاصد اسلامی هست آسیب نخواهد دید. ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد... خون دادند، کشته دادند، به خیابان‌ها ریختند، نهضت را پیروز کردند. مردها به تَبَع زن‌ها در خیابان‌ها می‌ریختند. تشویق می‌کردند زن‌ها مردان را. (خودشان در صف‌های جلو بودند) ما نهضت خودمان رامرهون زن‌ها می‌دانیم.
این وبلاگ امروز و فردا حذف میشه...,شاید باورتون نشه ولی دعاهام مستجاب شد...خدا چنان شخصیت واقعی هادسونو نشونم داد که سجده شکر به جا اوردم... هنوز تو شوک هستم...با همسرش حرف زدم...زیاد حرف زدیم.. چه دروغ هایی که برملا شد...چه زخم هایی که به ادمای مختلف خورده... هنوز هضم قضیه برام سخته.. ولی خدایا حکمتتو شکر..که نذاشتی بدبخت شم... که نجاتم دادی. که ثابت کردی ادم خاین بالاخره رسوا میشه.. ..موقع افطار برای من و کسای دیگه ای که زخم خوردن تو این قضیه دعا کنید
مرس
این اسم و انتخاب کردم و فک کنم بار ها و بارها هم این اسم و انتخاب خواهم کرد«ماهی سیاه کوچولو» 
میخواستم مث اون باشم بجنگم، قوی باشم ، آرزو داشته باشم، شجاع باشم و به تلاشم ادامه بدم.
میخواستم از برگه بیام بیرون برم تا به اقیانوس برسم. 
ماهی سیاه کوچولو بهم بگو چرا شبیه تو نشدم؟ منم یه ماهی ام اما یه ماهی بیرون از آب داره ذره ذره جون میده
ماهی جون کاش بیای نجاتم بدی دستمو بگیری ببریم تا رودخونه تا دریا تا اقیانوس...
پریشان و عرق کرده از خواب پرید.نفس نفس می‌زد.دستانش را بالا می‌آورد و سراسیمه به آنها نگاه می‌کرد.با دستانش صورتش را لمس می‌کرد.هنوز زنده است؟
رو به بچه هایش کرد.آنها هم نگران به او نگاه می‌کردند.با صدایی لرزان گفت:«چرا هر چی داد می‌زدم نجاتم نمی‌دادید؟چرا نمی‌شنیدید صدامو؟»
ادامه مطلب
 اواخر دولت هاشمی رفسنجانی (سازندگی) تورم در قالب یک سیر صعودی به بیش از 49 درصد در سال 1374 رسید و مردم شعار می دادند:  
             رفسنجانی بی غیرت      موز و پیاز یه قیمت
‼️و باز پس از سالها همان مردم با تایید هاشمی به مهره او رای دادند تا دوباره موز و پیاز یک قیمت شود!
این است سرنوشت مردمی که از تاریخ درس نگیرند و حافظه تاریخی شان کوتاه مدت باشد
نمیشد وقتی 5 صبح خوابیدم با دیروزی شلوغ...از خودم انتظار زود بیدار شدن داشته باشم...دیر بیدار شدم اما...
هواپیمایی کارمو تلفنی راه انداخت و نجاتم داد...
دکتر کارمو رو تلفنی راه انداخت و نوبتمو جابجا کرد...
خانواده بعد از چندین هفته زنگ زدن و رخ نمودن فاینلی...
تو اون سایته یه کامنت گذاشتم بعد ازینکه تلفنشون رو هی جواب ندادن...
با دوستم تلفنی حرف زدم...
با هم ازمایشگاهی هندیم گپی زدم بعد از هفته ها...
و حالا فقط منتظر افطارم و چای و خرما...
برای امروزم هم
بسم الله الرحمن الرحیم
من کیم؟ عبد گنه کار الهی العفومن کیم؟ بنده ی سربار الهی العفو
منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکستنه که یک مرتبه، بسیار الهی العفو
نفس من ول کُنِ من نیست! خدایا چه کنم؟خسته ام زین همه آزار الهی العفو
با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو... چیده شد این همه دیوار الهی العفو
من زمین خورده ام و آمده ام توبه کنم... با چنین وضع اسفبار الهی العفو
بزنی یا نزنی مال تواَم جان علیپس بیا رحم کن این بار الهی العفو
چیزی از سوختن من که نصیبت
این چند روز که گوگل نیست حس می کنم یه دوست خیلی عزیز رو از دست دادم 
دوستی که هر روز باهاش حرف می زدم 
هر مشکلی که داشتم اول به اون می گفتم 
دوستی که همیشه کمکم می کرد، بدون هیچ چشم داشتی 
دوستی که یه معلم هم بود برام 
بیشتر از مدرسه و دانشگاه و هر آموزشگاهی بهم چیزهای مختلف یاد داد 
دوستی که همیشه در کنارم بود و با بودنش احساس تنهایی نمی کردم 
دوستی که با بودنش احساس قوی بودن می کردم
دوستی که بارها تو بدترین شرایط نجاتم داد 
خلا نبودنش به هیچ ط
واقعیت های زندگیم دارن زیادی بزرگ میشن. روی رویاهام سایه میندازن و محوشون میکنن.
وسط نا کجا آباد هایی که لبخند روی لبم میارن واقعیت ها به طرز وحشتناکی میبارن روی سرم و من درست مثل اون دخترک بیچاره قیرگون وسط یه مرز باریک گیر میفتم و مغزم از دو طرف کشیده میشه.
خسته میشم. درد میکشم. روی زمین میفتم و اونجاست که نه خبری از رویاست و نه از واقعیت های تاریک. فقط یه فکر خالیه. رنگی نداره. حالتی نداره. بیچاره است و عذاب میکشه.
موسیقی هام قدرتشونو از دست د
هربار که سعی میکنم ببخشم، فکر میکنم تمام شد، راحت شدم. اما دوباره همه‌ی خشم و نفرت برمیگردد، شاید با شدت خیلی بیشتر. حداقل حالا میدانم، بخشش های یهویی، مال همان فیلم ها و داستان هاست. ما آدم های معمولی باید جان بکنیم تا از عمقِ سیاهیِ تنفر یک اینچ کم شود...
آقای خوبی ها... آقای مهربانی... برای شما مینویسم...
خسته ام از این حجم نفرت که‌ توی سینه ام انباشته شده... کمکم کنید، نجاتم دهید، دوست دارم یکبار دیگر دنیا برایم گلستان شود، آدم ها دوست داشتنی
ملتی که بانوانش در صف مقدم برای پیشبرد مقاصد اسلامی هست آسیب نخواهد دید. ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد... خون دادند، کشته دادند، به خیابان‌ها ریختند، نهضت را پیروز کردند. مردها به تَبَع زن‌ها در خیابان‌ها می‌ریختند. تشویق می‌کردند زن‌ها مردان را. (خودشان در صف‌های جلو بودند) ما نهضت خودمان رامرهون زن‌ها می‌دانیم.
سخن بختیار در مستند ارثیه پدری
بروی در خانه خدا بگویی: یه جوری شکستم که گریه ت بگیره... نجاتم بده. 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
‏چرا ‎#رضا_شاه_روحت_شاد ؟
⛔️بحرین را به اعراب شوهر دادند
⛔️آرارات را به ترک ها هدیه دادند
⛔️اروند رود را به عراق پیشکش کردند
⛔️دشت ناامید را به افعانستان دادند
⛔️از سرچشمه رود هیرمند گذشتند
⛔️سیستان را به ریگزار تبدیل کردند
⛔️قرارداد ننگین سعدآباد را امضا کردند
‏⛔️ جدایی دهکده فیروزه را امضا کردند
⛔️کشور را در دو روز تقدیم متفقین کردند
⛔️گاز با قیمت پایین به اسرائیل صادر می کردند
⛔️وام های بلاعوض به کشورها هدیه می کردند
خدا ن
این مرکز، تحقیقی را روی 565 خانواده در سیاتل انجام دادند. نیمی از آنها به کودکان 3 تا 5 سال خود اجازه تماشای برنامه های آموزنده را به جای برنامه های پرخشونت دادند. نتیجه این کار با کودکانی مقایسه شد که والدین آنها به جای تماشای تلویزیون به آنها غذای سالم می دادند. در عرض شش ماه، هر دو گروه این کودکان نتایج امیدوارکننده ای داشتند. حتی گروهی که برنامه های آموزنده تماشا کرده بودند تغییر رفتار بهتری از خود نشان دادند.
خواندن ادامه مطلب در مرکز خدما
در رثای امام حسین علیه السلام جنیان نوحه سر دادند و آسمان خون بارید (به روایت اهل تسنن)
محب الدین طبری عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
عن أم سلمة، قالت: لما قتل الحسین ناحت علیه الجن ومطرنا دما.
ام سلمه (رضوان الله علیها) گفت: آن هنگام که حسین (علیه السلام) را کشتند جنیان در عزای او نوحه سر دادند و از آسمان باران خون بارید.
ذخائر العقبی، تالیف محب الدین طبری، جلد ۲، صفحه ۱۷۲، چاپ دار الکتاب الاسلامی
امام صادق ع راجع بقول خدای عزوجل 273 سوره 2 بهر که حکمت. دادند خیر بسیاری دادند و فرمود مراد بحکمت اطاعت  خدا ومعرعت امام است 12 در باره قول خدای تبارک وتعالی 123 سوره 3 ایا کسبکه مرده بود و ما اورا زنده کردیم وباو نوری دادیم که میان مردم راه رود فرمود مرده کسی است که بچیزی معرفت نداشته باشد و نوریکه با ان میان مردم راخ رود امامی است کخ از او پیروی میکند واینکه فرماید  پمانند کسی است کخ دد ظلمات باشد ونتواند از ان بدر رود کسی است که امام رانشناسد
 اواخر دولت هاشمی رفسنجانی (سازندگی) تورم در قالب یک سیر صعودی به بیش از 49 درصد در سال 1374 رسید و مردم شعار می دادند:  
             رفسنجانی بی غیرت      موز و پیاز یه قیمت
‼️و باز پس از سالها همان مردم با تایید هاشمی به مهره او رای دادند تا دوباره موز و پیاز یک قیمت شود!
البته از اتاق فرمان اشاره کردند که قیمت پیاز با خلق یک حماسه تاریخی قیمت موز رو هم رد کرده
این است سرنوشت مردمی که از تاریخ درس نگیرند و حافظه تاریخی شان کوتاه مدت باشد
پزشکان آمریکایی برای اولین‌بار، تکنیک قدرتمند ویرایش ژن را در افراد مبتلا به سرطان مورد آزمایش قرار دادند. این آزمایش که هدف آن ارزیابی بی‌خطر بودن تکنیک مذکور بود، گامی در مسیر هدف نهایی ویرایش ژن به‌منظور کمک به سیستم ایمنی بیمار برای مبارزه دربرابر سرطان است.
ادامه مطلب
چکیده
پـاسـداران بـرجسته انقلاب اسلامی برای خدا اخلاص داشتند. از هر فرصتی برای ذکر خـدا بـهـره مـی بردند، به نماز اول وقت اهمیت می دادند و به قرآن مجید عشق می ورزیدند. آنان به فهم حدیث اهمیت می دادند، از قوانین نظام اسلامی اطاعت می کردند، به رهبری عشق مـی ورزیـدنـد و پـرداخـت خمس را جدی می گرفتند. پاسداران برجسته انقلاب اسلامی در رابـطـه بـا انجام وظایف شغلی خود با جدیت عمل می کردند. به شناسایی دقیق هدف اهمیت مـی دادنـد. بـا نـیـروهـای خـود
از اینکه همه چیز از کنترل من خارجه متنفرم یسری چیزهایی هست که نه میشه با کسی درمیون گذاشت نه میشه نوشت هیچ کاری باهاشون نمیشه کرد این ها همون چیزهایی ان که باعث میشن یهو هق هقت اوج بگیره و دستات بلرزه و هی به خودت بگی هیش هیچی نیست خوب میشه درستش میکنیم و بدونی که نمیتونی هیچ کاری بکنی که درست شدنی نیست 
و بدتر از این مشکلات تردید و ایمانیه که تو به خودت از دست دادی تو به خودت ایمان نداری که حتی بتونی تشخیص بدی این مشکلات واقعا مشکلن ؟ یا تو مشک
عرضم به حضورت که میدونی چقدر دنبالت بودم که پیدات کنم؟ چقدر بهت پیام دادم چقدر تو بیان دنبالت گشتم امروز بی حوصله و پکر تو مترو بودم یهو دیدم یه پیام از شماره تو اومده خیلی خوشحال شدم خیلی. چقدر خوابتو دیدم میدونستم داری روزای سختی رو میگذرونی چقدر به یادت بودم از ته دل و چقدر گشتم تا پیدات کنم. 
چی شد اصلا دعوامون شد؟ چی شد واقعا؟ هنوز خاطرات خوشمون زنده ست و خاطرات بدمون رو هرکاری میکنم یادم نمیاد.
گفتی دیشب اومدی وبلاگمو پیدا کردی و خوندی
آیا برای شما اهوال نفرستادیم  و اندوههای مقدس؟
آیا برای شما نیست که این همه بهار آورده ایم؟
آیا برای شما نیست که راز ها را فاش کرده ایم؟
آیا نوبت پیله ی پروانه های شما نیست که بشکافد؟
آیا نوبت نرم شدن دلهای شما نرسیده است؟
به جشن و سرور ما خوش بیایید...
پایکوبیهایی برفراز آسمانهاست تا پای شما زمینیها "وجود" را لمس کند...اما شما در تنیده ی غبارها و دودها کز کرده اید....ذهنتان  می تازد و عینتان قوه اش را می بازد....شما از پشت شیشه ها کنار نمی آئید....و
میشود به درک کردن و پذیرفتن واقعیت هایی اشاره کرد که بی‌رحمانه درهم میشکنندت؛ یا نابودی توهم وجود یک حامی. رسیدن روزی که خودت تنهایی خاک زانو ها را میتکانی، مرهم میگذاری روی زخم ها و فراموش میکنی که چقدر شکننده ای.
هنوز هم مانند کودکی‌ام ناراحتی را میتوان از چهره‌ام خواند، اگر دقت کنی هنوز هم وقتی چیزی توی گلویم سنگینی میکند لپم را گاز میگیرم و چشم میدوزم به سقف، آسمان، هرچیزی که بالای سرم باشد و تو بدترین کاری که میتوانی انجام بدهی این اس
مدافعین سلامت برعکس مدافعین حرم، دشمن را رصد نکردند و در همان جا دفن ننمودند! بلکه  گذاشتند تا دشمن به خانه بیاید، و همه را از بین ببرد! و با فکر قرنطینه، گفتند تقصیر با مردم است. یعنی حداقل دو خصوصیت ضد انقلابی داشتند! موقعی که باید نگهبانی می دادند، در خواب بودند و موقعی باید تنبلی را به گردن بگیرند، همه تقصیر ها فرافکنی کرده به مردم نسبت دادند. حالا بگذریم از اینکه آن را منبری قرار دادند، تا هرچه فحش ناگفته و در دل داشتند را، نصیب امامان و ح
 
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدیبامن به جمع مردم تنها خوش آمدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنندمی بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیستای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق روشن استای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبودمنت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمردیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
[فاضل نظری]
 
+همیشه حسرت می خورم که چرا بلد نیستم شعر بگم و از اون طر
دیروز برای انجام مراحل اداری مربوط به کارم گذرم به حراست دانشگاه افتاد. منشی دفتر فرمی رو بهم داد بلند بالا، که باید تمامی اطلاعات خصوصی خودم و خانواده م رو براشون مینوشتم. یه قسمتی هم داشت تحت عنوان روابط که ازم خواسته بود اسم، شماره تلفن و شغل دقیق چهار تا از دوستان صمیمی و نزدیکم رو بنویسم. هر چی فکر کردم حتی یه نفر هم به ذهنم نرسید.هیچ کس!
از خودم تعجب کرده بودم که آخه چرا؟ اصلا چطور شد که من به اینجا رسیدم؟ دوستامو از ذهنم میگذروندم و از خو
◀ماجرای دختر آبی از آن قرار هست که گویا او را به ورزشگاه آزادی برای دیدن بازی فوتبال استقلال راه نداده اند.اما این یک دروغ محض هست و این دختر که از بیماری روانی و افسردگی شدید رنج میبرد مرتکب خود سوزی شده هست.اما به علت جراحات بیش از حد جان خود را ار دست می دهد.دلیل بازاداشت وی، فحاشی به مامورین نیروی انتظامی بود که شش ماه جبس برایش بریده اند.با این حال بعضی ها چون سلبیرتی ها و رسانه های فارسی زبان بیگانه تا توانستند به روی این قضیه مانور داد
چقدر این اهنگ قشنگه
دریافت
پر از حس امید و عشق و اعتماد به خدا بود ...
برای خودم تجویز کردم روزی بیست بار این اهنگ و بشنوم
انقدر عاشقِ تو هستم که خودم و دست خودت بسپارم
حال من باید از این بهتر شه من به این معجزه ایمان دارم...
توی تاریک ترین روزامم من و هر گوشه دنیا دیدی...
من برم تو اوج آتیشم مطمئنم تو نجاتم میدی
نگران منی... 
حالت و از چشمات میخونم
نگرانم نباش
#حال_من_خوب_میشه_میدونم
#معجزه
برای شادی روح #بهنام_صفوی عزیز فاتحه ای نثار کنیم
پ ن:چطور می
1. دوستی دارم که مرا کتابخوان کرد. هیچ وقت هم به رویم نیاورد از چه زندگی بالقوه نکبت باری نجاتم داده. از معدود آدم هایی که دلم زیاد برایشان تنگ می‌شود. یادم هست یک بار خواستم یکی دیگر از دوستانم که با او هم زیاد سَر و سِر داریم را با آن اولی آشنا کنم. آشنا شدند اما بعد از مدتی یکی آن یک را پس زد. آنکه پس نزد، هنوز این یکی را دوست دارد و گاه گاه احوالش را جویا می‌شود اما این یکی نه.
2. روابط انسان ها لزوماً مثل آهنربا نیست. گاهی یکی جاذب می کند و آن یک
خدایامن هرچی که چشم میگردونم توی زندگی‌م...هرجا رد و اثری از موفقیت‌های ریز و درشت می‌بینم ...تو ذره ذره میدرخشی...گمان میکنم اگر اونجا ایستادم این تو بودی که یک جوری راهمو به سمتش کج کردی و آدمای خوب و حرفای خوب رو تو راهم قرار دادی و تهش دستمو به نشونه پیروزی بردی بالا...خلاصه که تو این لحظات آغشته‌ی "دیده هرجا باز میگردد دچار رحمت است" میشم و دلم میخواد برای همه‌اش تو رو شکر کنم...اما هرجای زندگیم که با شکست و سختی و نشدن و  ناامیدی همراهه من
بزرگواری از 20 سال آینده خودشان و منتها رجای 20 سال آینده خودشان نوشته‌اند و  چقدر خوب که میدانند چه میکنند و چه میشوند.استادی دارم که فکر کنم علاقه نیز دو طرفه است چون هر موقع کلاسی داشتیم، ایشان من را در کنار خودشان جای میدادند(این قسمت برای تعریف از مقام منیع بنده است!!!) پس از بحث‌های فلسفی که خواهش فراوانی کردم که سیر درسی به ما بدهند و ایشان قبول کردند و سیر را دادند در انتها گفتند که این سیر برای من 20 سال طول کشیده!20 سال طول می‌کشد تا انسا
امروز با یک پست متفاوت خدمت شما هستم اونم این است که امروز اخرین روز مدرسه بود و تعطیل شدم ولی امتحانات خرداد رو باید بخونم. ولی اگر توجه کرده باشید موضوع من درباره دوری از دوست است امروز که تعطیل شدیم هنوز سه ساعت نگذشته دلم برای دوست هایم تنگ شده همینجور فکر هایی در سرم می اید که میگه شاید در متوسطه دوم دبیرستان خیلی از دوست هایی نباشند چون رشته های تحصیلیشون فرق می کنه و باید مدرسه های دیگر ثبت نام کنند ولی باید عادت کنم امروز هم چون روز اخ
خـــــــــــــــــــب...دوستان شاید باورش براتون سخت باشه... شایدم آسون باشه... شایدم اصن مهم نباشه...
ولی حالم یه جور خاصیه...
یه سری حقایق تلخی رو فهمیدم ک اشکمودر میاره ولی کاری ک میکنم گریه کردن نیس!
میدونین چیا دیدم؟
نا برادری...
بی معرفتی(ک دیگه عادی شده البته)...
خیانت...
دروغ...
خب اینا رو روزانه خیلی وقتا میشه دید... ولی از خیلی کسا نه...
عادی نمیشه...
و نمیشه باور کرد...
ولی اتفاق میوفته و دنیای آدمو میپاشه از هم..
میترسم از آدمایی ک قراره چند ماه
بسم الله الرحمن الرحیم
رد شبهات و اکاذیب کانال های الحادی
 
اسلام ستیز میگوید؛ در کتابی های شما روایتی وجود دارد که امام علی علیه السلام نعوذ بالله لباس زیر (ش و رت) همسر خود را به عنوان گرو به یهودیان دادند و مقداری جو از آنان گرفتند....
ادامه مطلب
امام جمعه اهل سنت ایرانشهر گفت: کشور‌های مستکبر تصور می‌کنند با اقداماتی مانند تحریم می‌توانند ملت ایران را تسلیم کنند، اما امروز مردم بار دیگر نشان دادند در هر شرایطی پای نظام هستند.
به گزارش شریعت نیوز ، مولوی عبدالصمد کریم‌زایی امام جمعه اهل سنت ایرانشهر  در حاشیه راهپیمایی ۲۲ بهمن  اظهار داشت: ۲۲ بهمن امسال مصادف شده با چهلم شهادت شهید سپهبد قاسم سلیمانی و همین امر موجب شده مردم با حال و هوای دیگری در راهپیمایی حضور یابند.
امام جمعه
حرفی نیست دگر از گذشته و بر آینده هم چشمی ندارم. حالِ من خالی ـست و هوای محیطم راکد و ساکن. پنجره ها بسته است و نگاهم دائم بر اجسامی تکراری می افتد و بهاری ک پشت در مانده است. از شب تنها سکوتش را می شنوم و آرزو و خیالم این روز ها بیش از همیشه اش سبز است و سرگردان توی تپه ها، می لرزد با نسیمِ سردِ موهومی و ارضا می شود از دیدنِ اسب های وحشی، جایی خیلی دور و خیالی و بار دگر آرزو می کنم پشت کردن بدین شهر را. رفتن، قندِ دلم را آب می کند و دلکندن از این "مصن
حرفی نیست دگر از گذشته و بر آینده هم چشمی ندارم. حالِ من خالی ـست و هوای محیطم راکد و ساکن. پنجره ها بسته است و نگاهم دائم بر اجسامی تکراری می افتد و بهاری ک پشت در مانده است. از شب تنها سکوتش را می شنوم و آرزو و خیالم این روز ها بیش از همیشه اش سبز است و سرگردان توی تپه ها، می لرزد با نسیمِ سردِ موهومی و ارضا می شود از دیدنِ اسب های وحشی، جایی خیلی دور و خیالی و بار دگر آرزو می کنم پشت کردن بدین شهر را. رفتن، قندِ دلم را آب می کند و دلکندن از این "مصن
اولین پستی که دارم میزارم .
 
الان تنها احساساتم مربوط به نتایج کنکوره که قراره  چهار شنبه اعلام شه
ولی من مطمنم که سه شنبه میاد
من واقعا میترسم ! اگه خراب باشه که احتمالش کم هم نیست یه سال دیگه باید ریاضی حل کنم !! باورم نمیشه . خدا اخه مگه من چه گناهی کردم ؟؟؟؟
دیگه واقعا الان امیدم تویی  ! نجاتم بده
 
.
امشب نتایج برتر وبلاگ ها اومد خوشبختانه دوست عزیزم کاربر وبلاگ عطسه نفر اول شد و خیلی هم خوشحال شدم امیدورام در تمام مراحل زندگیت موفق باشی و در اخر سایت من هم نفر دوم شد از این جهت خیلی خوشحال هستم.الان ناراحت نیستم که چرا نفر اول نشدم بالاخره هر کسی باید در مراحل زندگی اش نفر دوم هم باشه و موضوع دیگر این است که کسی میگه این سایت 400 تا فالور داشت و اون سایت هم 85 پس چرا سایتی که 85 تا فالور داشت برنده شد و سایت 400 فالور برنده نشد در جواب به سوال با
غریق بی نجاتم. 
طوفان حال من...
میدونی ی وقتایی بار عجیبی میشینه رو شونه هات. اون لحظه ای که حجم تنهایی رو به وسعت اقیانوس میبینی و دلت میشکنه. 
تنهایی ای که خیلی وقته به آغوش کشیدی. 
من تو این مختصات مکانی و زمانی دلم از آدمای بی جرات دور و ورم گرفته. 
دلم از دوری ها گرفته. دلم از اینکه ادما به راحتی با هم حرفاشونو نمیزنن گرفته. 
و خیلی چیزای دیگه.
در اوج نا امیدی اما امید دارم به این که خوب یا بد سخت یا آسون این پیچ زندگی هم میگذره. اما به خودم به پ
من در شهرک غمکده ی
بی پایان درپی پابرهنگان، سوته دلان همدم شدن را بارها آزموده ام . با آه و فغان
شب و روزم را باهم پیوند زده ام . دل ربایان هوس انگیز در نظرم تداعی شده اما خویش
را در میان آنان بی نام و نشان یافته ام . نه رخصتی برای برخاستن  و نه فرصتی برای رهایی از تیره بختی داشته ام
تا زمانیکه همای رحمت جانم را بستاند و از این تاریکی و فلاکت نجاتم بخشد.
یه ضرب المثل گمنام هست که میگه :(( همینایی که میگن «هرچی دوس داری، بخور . مگه چند سال زنده ایم؟» ، موقعی که به درد و زجر بیماری میوفتن و مرگ رو میبینن، مثل .. به دکترها التماس میکنن که «نجاتم بدین که نمیرم! » و گاهی آرزوی مرگ میکنن. ))شده حکایت ما ،،، بدن درد و تنگی نفس و سرفه های خشک و تب کرونایی رو تجربه نکردیم ، از قرنطینه خسته شدیم و ریختیم توو خیابون!!! موقعی که به ضررمونه مخالف دولتیم ، موقعی که دوست داریم همه جا باز باشه و قرنطینه نباشه، موافق
بنظرم همه مراسمی که برای جذب انرژی مثبت و نیل به سعادت و شادمانی به دست بشر مستاصل ابداع شد، در جای خود مغتنم هستند. از دفترچه‌های شکرگزاری و جملات تاکیدی و مراقبه و یوگا و غیره. اما یک کتاب کوچک منتخب مفاتیح الجنانینی داریم که هربار به سراغش می‌روم، متحیرم می‌کند. جملات اینقدر کاملند که آدم را از هر حرف دیگری بی‌نیاز می‌کنند. شسته و رفته و درست. معقول و حساب‌شده. بعد هربار نیت می‌کنم که بیشتر به این کتابچه پناهنده شوم، اما امان از بشر فرا
از خیلی پیش تر هایعنی همان زمان که نه می فهمیدم‌ وسیع یعنی چه و سریع به چه معناستشما برایم جور دیگری بودیدچه جورش را نمی دانمشبیه یک آدم آشنابقیه ی خاندان شما برایم آدم های بزرگ فامیل بودند که من خیلی هایشان را نمیشناختم. محترم بودند، بزرگ بودند، همه دوستشان داشتند و من برای این همه، دوستشان داشتم اما هیچ‌قرابتی بین خودم با آن ها حس نمی کردم.ولی در رابطه با شما نه! شما از همان بچگی طعم خاطره داشتید برایم حتی اگر وسط گریه و تاریکی و عزا بودم
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو میخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو میخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
شهادت فرشتگان حامل عرش بر امارت امیر المومنین علیه السلام
سید بن طاووس رضوان الله علیه روایت کرده است:
فیما نذكره من كتاب «الإمامة» بالأسانید الصحاح، فی شهادة ملكین بان علیا علیه السلام أمیر المؤمنین عند خلق العرش، فقال ما هذا لفظه: عن بندار بن عاصم عمن حدث عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لما خلق الله العرش خلق ملكین فاكتفاه فقلا: إشهد ان لا إله إلا أنا، فشهدا. ثم قال: إشهدوا أن محمدا رسول الله، فشهدا. ثم قال: أشهدا أن علی
امروز با یک پست متفاوت خدمت شما هستم اونم این است که امروز اخرین روز مدرسه بود و تعطیل شدم ولی امتحانات خرداد رو باید بخونم. ولی اگر توجه کرده باشید موضوع من درباره دوری از دوست است امروز که تعطیل شدیم هنوز سه ساعت نگذشته دلم برای دوست هایم تنگ شده همینجور فکر هایی در سرم می اید که میگه شاید در متوسطه دوم دبیرستان خیلی از دوست هایی نباشند چون رشته های تحصیلیشون فرق می کنه و باید مدرسه های دیگر ثبت نام کنند. ولی باید عادت کنم امروز هم چون روز ا
اهمیت طراحی سازه
 
با نگاهی به تاریخچه ۶۰ ساله اخیر ایران و با توجه به بررسی های آماری که در این سال ها انجام شده است می توان به این نتیجه رسید که کشور ایران نیز بر روی کمربندهای زلزله ای قرار گرفته و در صورت عدم رعایت اصول طراحی سازه ، شاهد اتفاقات مرگباری خواهیم بود. در ادامه به سه زمین لرزه ی پرتلفات در ۶۰ سال گذشته اشاره ای می کنیم.
 
اهمیت طراحی سازه ساختمان
 
                                   بزرگترین زمین لرزه ای که ایران به خود دید مربوط به
 
در مراسمی، سخنران از ویژگی های اهل ایمان می گفت و توجه می داد به سیره حضرت رسول(ص) به ویژه بر این نکته تاکید داشت که پیامبر اکرم از بس گوش می دادند به حرف مردم و خوب گوش می دادند، ایشان را به همین صفت “اذن” می گفتند اما به رفتار خودمان که می رسید می گفت ما همه زبانیم، “زبان”! چند برابر این که بشنویم و بخوانیم، حرف می زنیم و باز هم حرف می زنیم. او از ضرورت ندیدن در برخی شرایط می گفت و به صفت ستار بودن حضرت خداوندگار، اشارت داشت اما ما می پنداریم
اهمیت طراحی سازه
 
 
با نگاهی به تاریخچه ۶۰ ساله اخیر ایران و با توجه به بررسی های آماری که در این سال ها انجام شده است می توان به این نتیجه رسید که کشور ایران نیز بر روی کمربندهای زلزله ای قرار گرفته و در صورت عدم رعایت اصول طراحی سازه ، شاهد اتفاقات مرگباری خواهیم بود. در ادامه به سه زمین لرزه ی پرتلفات در ۶۰ سال گذشته اشاره ای می کنیم.
 
                                   بزرگترین زمین لرزه ای که ایران به خود دید مربوط به سال ۱۳۸۲ در بم می باشد که د
 
 
به هنگام حمله به روسیه توسط ناپلئون بناپارت دسته ای از سربازان وی، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی از سربازان خود جدا افتاد.گروهی از سربازان روس، ناپلئون را شناسایی و تعقیب کردند. ناپلئون به مغازه ی پوست فروشی در انتهای کوچه ای پناه برد. او وارد مغازه شد و التماس کنان فریاد زد خواهش میکنم نجاتم دهید. کجا پنهان شوم؟پوست فروش ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد. سربا
هجران ما کی می شود سر؟! از کجا معلوم
می بینمت فرزند کوثر؟! از کجا معلوم
پروانه را وعده مده بر روزی فردا
یک وقت دیدی مُرد آخر، از کجا معلوم
یک عمر آه از دل کشیدم، ممکن است آخر
روزی بگیرد آه مضطر از کجا معلوم
از دردهایم شاکی ام اما به خود گفتم
حتما برایم بوده بهتر از کجا معلوم
حق من است آتش ولی از لطف این اشک
شاید نجاتم داد مادر از کجا معلوم
وقتی که هر دو دست زهرا بند آن در بود
شاید زمین افتاده با سر، از کجا معلوم
شاید همان رد غلاف قنفذ ملعون
باشد دل
هر آنکس که عزیزش در سفر بی
همیشه پرس و پی‌جورِ خبر بی
" از شعرهای شنیداری "
+ پرنده بودی و از بامِ من پرت دادند ... 
پ.ن: مامان خیلی وقت‌ها موقع آشپزی یا کارهای دیگه شعر می‌خونه، فایز، باباطاهر، مفتون و ... بیتِ اول هم از مادر شنیدم، فکر می‌کنم از باباطاهر باشه!
در یکی از کشورهای همسایه پسر بچه 9ساله در حال بازی با دوستان خود در یک خرابه ای بود (این خرابه بعلت عدم سکونت آدمیان به محل زندگی جنها تبدیل شده بود)در حالیکه با بچه های دیگر بازی میکرد یک گربه سیاه میبنند وچون این بچه نترس بود گربه را گرفته و شروع اذیت وآذار گربه بیچاره کرد از آنطرف بچه های دیگه هم اونو تشویق میکردند.پسر بچه یک چاقوی کوچک همراه داشت که با اون چاقو چندین ضربه به گربه بخت برگشته میزد طوری که خون از کمر گربه جاری شد.پسر بچه نمیذاش
کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .
میفهمی ؟ هیچ حضوری !
می دونی الان کجام ؟
تا گردن توی باتلاق زندگی .
یعنی دستام هم توی باتلاقه ... هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .
حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .
نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .
تمام وجودم ...بودنم ... روح و روانم ... مغزم ...
قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .
من اون وری ام نه این وری ...
روح وحشی
+دچار افسردگی و غم نیستم .
من خود خود رن
دولت‌های انگلستان، آلمان، فرانسه، کانادا، استرالیا، هند، ژاپن، ایالات متحده آمریکا و اتریش به ایمیل «شرق» که اعلام میزان حقوق مقاماتشان را درخواست کرده بود پاسخ دادند. حقوق رئیس‌جمهور، صدراعظم، نخست‌وزیر، وزیر کابینه و نماینده مجلس جزء موارد مورد درخواست بود و هر 9 کشور به این درخواست پاسخ دادند. بر اساس ایمیل‌های ارسالی به «شرق»، صدرنشین لیست حقوق مقامات نیز دونالد ترامپ با دستمزد سالانه 395 هزار دلار است.
ادامه مطلب
میدونی، من با روحیات خودم آشنام‌. تابستون امسال هم فقط خودم میدونم چه خون دلی خوردم سر اینکه به خودم بقبولونم فلان رشته رشته ی خوبیه ، و خب اولین تا آخرین کد رشته ای که وارد کردم برای انتخاب رشته ، همون بود. اما ، نه از سر علاقه. از سر اجبار ، که تنها رشته ای بود که تراز قبولیش به ترازم می‌خورد. تمام طول تابستون از ته ته دل غمگین بودم ، بابت اینکه دانشگاه آزاد قبول میشم ، اونم شهرستان ، با این هزینه های سنگیییین ، شیفت شب ، بار مسئولیتی که جونِ
شهر آزادگان رحیم آبادمیدرخشد به شرق گیلان شادقلب جنگل و روح دریاهاستهرچه دارد محلّه ی زیباستپل رود است جاری اندر شهرمی رود تا خزر تو را به سفرچهره ها شاد و مردمی خندانآبروی تمامی ایراناهل علم و تلاش و دانائیمقتدر ، مظهر توانائیعشقشان رشد دانش و فرهنگبوده با جهل دائماً در جنگیک محل دارد آن که بالنگاستعشق و شور و نشاط من آنجاستدر بهاران به نبش چارم منساکنم از برای گل چیدنقطب گردشگری سفیدابهپاتوق آفتاب و مهتابهجای زیبای اشکور لشکانهرچه دید
صنما به ناز مژگان سر تره های افشانبه دمی مرا دوا کن نظری به جان ما کنشب عشق میفروشان ، همه وعده از تو دادندتو بیا به کوی ایشان ، همه وعده ها وفا کنبا تو گر به میگساری ، همه عمر می بنوشمبه کرم مرا ببخشا ، به طرب مرا فنا کنبگذشت روزگاری ومقیم کوی اویمچه از این دهد مرا به ، که بگویمش عطا کن
 در حالیکه خبرگزاری های مختلف خبر معافیت مالیاتی کتاب فروشی ها و ناشران را روی خروجی خود قرار دادند هیچ کس به موضوع صنعت چاپ و نقش محوری آن در این جریان اشاره ای نکرد.
در حالیکه خبرگزاری های مختلف خبر معافیت مالیاتی کتاب فروشی ها و ناشران را روی خروجی خود قرار دادند هیچ کس به موضوع صنعت چاپ و نقش محوری آن در این جریان اشاره ای نکرد.
 به گزارش آژانس خبری چاپ و بسته بندی ایران(پاپنا)، با نگاهی ساده به روند کاری کتاب فروشی ها به این نتیجه می رسیم
اهمیت طراحی سازه
 
با نگاهی به تاریخچه ۶۰ ساله اخیر ایران و با توجه به بررسی های آماری که در این سال ها انجام شده است می توان به این نتیجه رسید که کشور ایران نیز بر روی کمربندهای زلزله ای قرار گرفته و در صورت عدم رعایت اصول طراحی سازه ، شاهد اتفاقات مرگباری خواهیم بود. در ادامه به سه زمین لرزه ی پرتلفات در ۶۰ سال گذشته اشاره ای می کنیم.
 
اهمیت طراحی سازه ساختمان
 
                                   بزرگترین زمین لرزه ای که ایران به خود دید مربوط به
علی اکبر لطیفیان ـ میلاد امام حسین(ع)اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند 
ولی برای پریدن زمانمان دادند 
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها 
مجال پر زدن آسمانمان دادندبه احترام ملائک امانت حق را 
به دست فاطمه ی مهربانمان دادندبدون واسطه امشب کنار سجاده 
تمام حُسن خدا را نشانمان دادندقسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر 
برای بردن نامت زبانمان دادندامام سوم دنیا، امام عاشورا 
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدابرای آن که بیابیم ما خدایت را 
گرفته ایم نشانی
میدونی، من با روحیات خودم آشنام‌. تابستون امسال هم فقط خودم میدونم چه خون دلی خوردم سر اینکه به خودم بقبولونم مامایی رشته ی خوبیه ، و خب اولین تا آخرین کد رشته ای که وارد کردم برای انتخاب رشته ، مامایی بود. اما ، نه از سر علاقه. از سر اجبار ، که تنها رشته ای بود که تراز قبولیش به ترازم می‌خورد. تمام طول تابستون از ته ته دل غمگین بودم ، بابت اینکه دانشگاه آزاد قبول میشم ، اونم شهرستان ، با این هزینه های سنگیییین ، اونم مامایی ، شیفت شب ، بار مسئو
تو هم ما رو در حالت "استخوان در گلو" و "خفه‌خون گرفته" دوست داری انگار. باشه! مگه جز اینم میتونم بگم؟ مگه اصلا چیزی میتونم بگم؟!
زود "مرا به من باز دادند" خیلی زودتر از اونکه مسیری که شروع کردم حتی به شکوفایی و باروری برسه. اول کار گفتن بردار برو نبینیمت!
سلام
دارم از عذاب وجدان می میرم، من پسری 19 ساله هستم، همه منو به چشم یه بچه مذهبی می بینند، اصولا آدم تنهایی هستم و با هیچ دختری هم تا خالا نبودم. 
چند وقت بود فشار جنسی خیلی اذبتم میکرد به خودارضایی اعتیاد پیدا کردم، سعی کردم ترک کنم ولی نشد، بعد توی اینستاگرام با یه خانمی آشنا شدم که پول می گرفت و رابطه جنسی ... و آدرس مکان می داد یه لحظه شیطان اغفالم کرد پول رو ریختم به حسابش و اونم آدرس رو داد که من برم، ولی خیلی عذاب وجدان گرفتم از شهدا و اما
به گزارش دورتموند ایران ، در آستانه سال جدیدی میلادی و کریسمس طبق روال هر ساله باشگاه فوتبال بورسیا دورتموند با حضور هواداران و اعضای این تیم جشنی برگزار کرد. در این جشن برنامه های متنوعی تدارک دیده شده بود و هواداران بسیاری نیز در این جشن حضور داشتند.
از جمله برنامه هایی که در این مراسم انجام شد، امضای پیراهن تیم توسط بازیکنان دورتموند بود. آنها پیراهن های خود را امضا می کردند و به هواداران هدیه می دادند. همچنین در قسمتی از این جشن بازیکنان
آقای سلمان محمودی، یکی از دانش آموختگان کارشناسی ارشد رشته مطالعات فلسطین دانشگاه تهران  در روز شنبه هفتم مهرماه ماه 1397 از پایان نامه خود دفاع کرد. "اسباب التقارب و الابتعاد فی العلاقات السعودیه الامریکیه" عنوان پایان نامه این دانشجوی رشته مطالعات فلسطین بود. دکتر هادی برهانی: استاد راهنما؛ دکتر سلطان نژاد: استاد مشاور؛ دکتر اسماعیل اقبال استاد داور خارجی و دکتر رحماندوست استاد داور داخلی این پایان نامه بعد از شنیدن دفاعیات دانشجو، آن ر
               بسم الله الرحمن الرحیم
مشبک کاری هنری قدیمی بوده که با پیشرفت علم معماری در ایران نقش خود را به اشکال مختلف نشان داده است، از زمانی که بشر به فکر ساختن کلبه و خانه یا هر جای مسقفی برای زندگی خود افتاد، به این فکر بود که چگونه نور بیرون را به داخل هدایت کند. این بود که به فکر افتاد تا “پنجره” ای به بیرون بسازند. در ابتدا این پنجره تکه ای سنگ سوراخ شده یا چرم و برگ بود. که فقط قسمت هایی از آن را را سوراخ و یا برش می دادند یا به اصطلاح آ
باران می بارد...آفتاب از پشت ابرومه مثل فریادی از شادی توی آسمان پخش می شود.قطره ها با حوصله شاخه ها را غسل می دهند...آب و جارویی کرده است افق.کسی قدم به افق می خواهد بگذارد؟
اسفند خانه را می تکاند .....غم به دور، رجز شیطان به دور، ترس دورتر باش....میهمان ممکن است داشته باشیم....
رجب پر باران یعنی همین....از روی حساب کتاب من این سومین رجب پر باران است که داریم....آیا دل از این شکسته تر باید؟ دست از این بسته تر باید؟
هر چقدر طول بکشد آه ...این پرده پرده آخر ا
دکتر امدند روی سن؛ بعد از توضیح روند زندگی شون و کارهایی که از دوره دانشجویی تا الان انجام دادند، یه جمله گفتند: 
بچه ها من ۳۰ سالِ که ... دقیق اش می شه ۲۸ سالِ که بیشتر از ۴ یا ۵ ساعت در روز نخوابیدم. 
همین الانم از دم در کارخونه تا اینجا رو توی ماشین خوابیدم. 
 اللهم انی اسئلک الیسر بعد العسر 
دورهم جمعند هرشب دلبر و دلدارها
خوش به احوال پریشان همه بیدارها
توبه کردم هی شکستم توبه‌ها را پشت هم
خسته‌ام من از خودم، از این‌همه تکرارها
درد دین دیگر ندارم، دل به غفلت داده‌ام
وای اگر اسمم رود در زمره‌ی بی‌عارها
َربّی ” اَفْنَیتُ شَبابی” دست خالی آمدم
ورشکسته بنده‌ام، سرخورده از بازارها
عاقبت این بنده‌ی آلوده لایق می‌شود
بی‌نتیجه که نمی‌ماند همه اصرارها
نا امید از رحمتت هرگز نبودم، نیستم 
بدتر ازمن را تو بخشیدی خدایا بارها
خست
آقای محمد حسین معلم، یکی از دانش آموختگان کارشناسی ارشد رشته مطالعات فلسطین دانشگاه تهران  در روز یکشنبه یکم مهرماه ماه 1397 از پایان نامه خود دفاع کرد. "ابعاد و تداعیات نقل السفاره الامریکیه من تل ابیب الی القدس"عنوان پایان نامه این دانشجوی رشته مطالعات فلسطین بود. دکتر جواد شعرباف: استاد راهنما؛ دکتر هادی برهانی: استاد مشاور؛ دکتر اسماعیل اقبال استاد داور خارجی و دکتر حمید رضا دهقانی استاد داور داخلی این پایان نامه بعد از شنیدن دفاعیات دا
روزی روزگاری چهار ابر قهرمان به نام‌های آیلا، ایجا، کای و جک بودند. اون‌ها خیلی شجاع بودند و با هم زندگی می‌کردند. یک روز آن‌ها سوار موشک شدند.
آیلا، رییس ایجا و کای، رییس جک بود. آن‌ها شش سال پیش زندگی و پدر و مادرشان را از دست دادند و بعد به یک سفر در کشور فرانسه رفتند.
 
آیلا گفت: بهتره یه کلبه بسازیم.ایجا، کای و جک گفتند: باشه. بعد آن‌ها به کمک هم یک کلبه ساختند. 
 
دشمن آن‌ها پرسی بود. پِرسی یکی از مدال‌های آیلا را دزدیده بود. آن‌ها با کم
سلام! امیدوارم سال نو پر از برکت و خبرخوش و موفقیت باشه براتون :)
ده‌ها خط نوشته‌م. از حال خوب این‌روزهام؛ از سیل؛ از دیروز و مرگ‌ جنینی که پدر و مادرش شونزده‌ساله که چشم‌انتظارش بودن و به‌دنیا نیومده، از عزیزترین‌های ما بود. نزدنش رو به زدنش ترجیح دادم. حرف رو می‌گم. چرا؟ نمی‌دونم! به‌جاش صدایم بزن چارتار رو زمزمه کردم ... 
هم‌عاقبت مردم کاشانه‌به‌دوشممن گام و گذر را به رسیدن نفروشممن صورت ماتی که به آیینه نیایدشعری که نه دیوانه نه فر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها